مِلک کاذب
درک کن نفخه ی اخگر ، سر زبانی می شود
ناگهان با صاعقه ، آتش فشانی می شود
این همه دلها شکستن ، این همه زخمی نبستن
با ستم بر غم نشستن ، آب و نانی می شود؟
کرسی و ملکش خریدن ، بر ستمدیده کشیدن
با لجاجت سر بریدن ، مهربانی می شود؟
گوش کن یک سرِ معلوم ، با دعای اشکِ مظلوم
نیمه شب ناگفته مختوم ، دیده بانی می شود
یا علی بر قلّه رفتن ، سکه ای در جایی گشتن
با سخن بدبینی کردن ، خود فغانی می شود
ستمدیده، غم کشیده ، یاورانِ عقل ودیده
شب نما در حق تپیده ، جان ستانی می شود
ساحتِ علم و مقامت ، رنجش و رنگِ کلامت
ملک کاذب پای نامت ، روزی فانی می شود
گرچه جاهت ماندگارت ، تا ابد ماند کنارت
می رسد کرسی به کارت ؟ ، تا جهانی می شود
خوب وبدها را جدا کن ، با مدیریت صفا کن
نیکی و نیکان نما کن ، دیدگانی می شود
خوش خبر باید بداند ، در فضا ماهی بماند
حرف تر در دل براند ، قدر دانی می شود
خسته ام از درد و زاری ، از قرارِ بی قراری
دیده ام رنگِ خماری ، سوزِ جانی می شود
خود نگر از قلب و ریشه ، میرم از پیشت همیشه
دل شکن دلها چو شیشه ، تیغِ خانی می شود
زخمِ تن آسوده گردد ، زخم دل دلدوده گردد
تا ابد آلوده گردد ، قصّه خوانی می شود
چشمه ی هر اشکِ بیدار ، جاسما با خود نگه دار
دفترِ رفتارِ همکار ، زندگانی می شود
جاسم ثعلبی (حسّانی) 04/11/1394
24/01/2016
:: برچسبها:
مِلک کاذب ,
:: بازدید از این مطلب : 2048
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0